سقف بلند تنهایی، گامی‌ بلند برای رمان فارسی در تبعید

تهمورث کیانی – آمریکا

رمان «سقف بلند تنهایی» نوشتهٔ حسین رادبوی، نویسندهٔ ایرانی-کانادایی مقیم ونکوورِ کانادا، با اصلاحات تازۀ نویسنده، در نروژ و به همت «نشر آفتاب» در ۲۷۶ صفحه به چاپ سوم رسید. چاپ نخست کتاب در پاییز ۱۳۹۳ (اکتبر ۲۰۱۴) منتشر شده و چاپ دوم آن در پاییز ۲۰۱۶ از سوی انتشارات «مؤلف» در ونکوور کانادا بازنشر شده بود. «سقف بلند تنهایی» در همان چاپ نخست در سطحِ محدودی، با استقبال نسبی ایرانیان خارج از کشور، خاصه تبعیدیان و فعالان سیاسی سابق مقیم خارج روبه‌رو شد. به‌دنبال این استقبال نسبی، نویسنده با انجام اصلاحاتی تازه، به چاپ سوم کتاب خود اقدام کرد تا در سطح گسترده‏‌تری به دست مخاطبانش برسد.

«سقف بلند تنهایی» در یازده فصل از سیزده فصلِ کتاب، از زاویۀ دیدِ اول‌شخص (حمید) و با زبانی روان و پرکشش، گوشه‏‌هایی از تاریخ مبارزات اجتماعی سیاسیِ معاصر ایران را روایت می‌کند و با فلاش‌بک‌های مناسب و به‌جا، خواننده را به سال‌های دههٔ شصت شمسی ایران می‌‏برد تا روایت و شناختِ تازه و متفاوتی از زندگی و چالش‌های هولناک و طاقت‌فرسایِ فعالان و مبارزان سیاسی در آن دورهٔ پرآشوب، به‌دست داده باشد.

نویسنده در صفحات آغازین کتاب، حمید را که نقشی اصلی در رمان دارد، به خواننده معرفی می‌کند. حمید با زبانی صمیمانه از روزها و شب‌های زندگیِ مخفیانۀ خود و دیگر مبارزانِ تحت تعقیب می‌‏گوید و نیز، ماجراهایی از عشق، مبارزه، آوارگی، دوستی، تنهایی و غربتش را حکایت می‌‏کند و از این رهگذر، خواننده را با دورۀ خاصی از زندگی خود و مبارزان دیگر آشنا می‌‏کند. دورهٔ خاصی که پشتِ سر گذاشته شده، اما حضوری بانفوذ و پررنگ بر دورهٔ حاضر – که راوی در آن به سر می‌برد – به‌جای گذاشته است.

سقف بلند تنهایی -نوشتهٔ حسین رادبوی
سقف بلند تنهایی -نوشتهٔ حسین رادبوی
برای خرید آنلاین کتاب روی تصویر بالا کلیک کنید

داستان دربارهٔ کوچ و سفر پر فراز و نشیبِ حمید است؛ سفری نه‌تنها در مکان بلکه در زمان؛ از دوره‌ای به دوره‌ای و از ماجرایی به ماجرایی دیگر. راوی با گذار از این دوره‏‌های پرتلاطم و پشتِ سر گذاشتنِ روزها و شب‌های زندگیِ مخفی، آن‌گاه که به ساحل امن کانادا می‌رسد، احساس می‌‏کند نگاهش به زندگی، مبارزه، عشق و خیانت، دگرگون شده و او انسانی دگر شده است. آن جوان انقلابی و جانباز، اکنون انسانی است که دیگر به انقلاب خشونت‌بار، آرمان‌خواهی ماجراجویانه و رمانتیسم انقلابی که جهان را به سیاه و سفید تقسیم می‌کرد، باورمند نیست. نویسنده ماهرانه از رهگذر فلاش‌بک‌هایِ داستان، این فرصت را به حمید می‌دهد تا گذشتهٔ خود و مبارزات پرشور و صادقانۀ نسل خود را نقد کند. در ادامۀ داستان و در دیارِ غربت، راوی با تولدی تازه، با نسلی که بدون داشتن درک درست از موقعیت انقلابی و چشم‌اندازِ درست از فردای انقلاب، در صدد بود از رهگذر تبلیغ، تهییج، فداکاری و شور انقلابی، دگرگونی‌های آرمانی و ریشه‌ایِ اجتماعی-سیاسی پدید آورد، فاصله گرفته است. حسین رادبوی در «سقف بلند تنهایی» این دگرگونی و سفر پرفراز و نشیب حمید را به‌خوبی به تصویر کشیده است.

نویسنده در این کتاب، ترکیب موزونی از عشق، صداقت، فداکاری، صمیمیت و مهربانی را در کنارِ تصویر صحنه‌هایی از لحظه‏‌های یأس و ناامیدی، رعب و وحشت و انبانی از خشونت و بی‌‏رحمیِ آدم‌ها را در کنارِ هم قرار داده تا شاید شناختِ همه‏‌جانبه‏ و روشنی از آنچه که در دههٔ شصت بر نسلِ او گذشته است، به دست داده باشد.

«سقف بلند تنهایی» در فصل‌هایی از کتاب، با شرحیات روشن و ساده و با شخصیت‌های فرعی، به روایت‌های دردناک و خشونت‌باری پرداخته است تا تصویرهای همه‌جانبه و واقع‌بینانه‌تری از فضای سیاسی اجتماعی و امنیتیِ آن دورۀ جامعه ارائه داده باشد. با این‌همه، «سقف بلند تنهایی» تنها خشونت و سیاهی‌‏هایی را که در آن ایام سرتاسر جامعه را فرا گرفته بود، تصویر نمی‌کند؛ بلکه صحنه‌های دراماتیک و روایت‌های پررنگی از شور زندگی و عطوفت و مهربانی دارد که سرشار از عشق و علاقه بوده و گرم و زنده‌اند.

حسین رادبوی
حسین رادبوی

سبک و زبان نویسندۀ «سقف بلند تنهایی»، برخلاف موضوع (تم) داستان، تلخ و بدبینانه است که سختی و شقاوت محیط سیاسی آن دوره را بازتاب می‌دهد. این زبان و سبک، تاریکی و ترس و ناامنیِ زیستن در جامعه‌ای با فضای پلیسی را نشان می‌دهد. زندگی در دوره‌ای خاص که فاصلهٔ بین مرگ و زندگی – دست کم برای بخشی از جوانان – بسیار اندک و بر اساس بخت و اقبال بود. این فضای هولناک و ترس‌آور به‌خوبی در داستان از سوی راوی ترسیم شده است:

چند تا از روزنامه‌های کهنه در دستم باقی مانده بود. عناوین آن‌ها را هم مرور کردم:

«نه نفر بهایی که برای اسرائیل جاسوسی می‌کردند، در شیراز اعدام شدند»
«صبح امروز، هشت نفر از منافقین و ۱۱ نفر از گروهک‌های معاندِ دیگر… به دار آویخته شدند»
«سحرگاه امروز ۲۰ تن از عوامل کودتای نوژه و تقی شهرام اعدام شدند»

اخبار اعدام‌ها دست و پایم را سست کرد. انگار اگر کمی‌ هم ادامه می‌دادم، حکم اعدام خودم را هم در لابه‌لایِ آن‌ها پیدا می‌کردم.

«سقف بلند تنهایی» در زبان، موضوع، سبک، فرم و چینش فصل‌هایش، نشان‌دهندهٔ تلاش ارزشمندی است که حسین رادبوی به خرج داده است. او در برخی از فصل‌های کتاب، با رهاندنِ زبان و فرمِ خود از رئالیسم سرد و بی‌جان، به رمانس و درام متأثرکننده‌‏ای گرایش می‌یابد که اغلب تراژیک و ناراحت‌کننده است، اما جالب، خواندنی و دارای نثری روان و شسته‌رفته. در سرتاسر این فصل‌ها، قطعات فشرده و شعرگونه‌ای نیز از ناامیدی، افسوس، غصه و تلخیِ عشق نافرجام، خواننده را به خود مشغول می‌کند که صداقت و دلپذیری در آن‌ها موج می‌زند. قطعاتی که برگرفته از واقعیاتِ جامعۀ ما هستند. برخی شخصیت‌های زنِ این رمان، به‌نوبهٔ خود فوق‌العاده‌اند. برای نمونه، شخصیت ماهرخ و ماجرای زندگیِ سرد و خاموش او و عشق شوریده‏‌اش به حمید. و نیز شخصیت فرشته، در داستان عشقِ نهفتهٔ بین او و راوی را می‌‏توان مثال زد. فرشته، شاعره‌ای جوان و دوست‌داشتنی است که نقش پُررنگی در دورۀ ویژه‌‏ای از زندگی راوی دارد. مرگ ناگهانی و دلگداز فرشته، هر خواننده‌‏ای را متأثر می‌‏کند…

«سقف بلند تنهایی» برای نسلی خاص از ایرانیان مهاجر، داستانی است پر آب چشم. کتاب برای این گروه از خوانندگان بسان آیینه‌ای است که آنان بخش بسیار نوستالژیکی از زندگی‌شان را در آن می‌بینند. من خود هنگام خواندن برخی از فصل‌های کتاب بی‌تاب شده بودم و به‌سختی می‌توانستم از سرازیر شدن اشکِ چشمانم خودداری کنم. اغلب داستان‌های کتاب به‌سرعت در ذهن، خیال و دل و جان من جذب و جاگیر شدند. برای من، به‌خصوص چرخش نویسنده از راویِ اول‌شخص بودن به شرح واقعیات و حادثه‌ها و به‌عکس، و توصیف کابوس‌‏هایی که مدام با او هستند، بسیار جالب و خواندنی بود. کابوس اعدام‌ها، تعقیب و گریزها، حضور پررنگ و تهدیدکنندۀ پلیس و شبه‌نظامیان رژیم و کابوسِ انبوهِ مردمانی ناآگاه و نامهربان که خشمگینانه، همشهریان و همسایگان خود را می‌درند و به آتش می‌‏کشند. کابوس‌‏هایی آن‌قدر مداوم و دردناک که روای از بستنِ چشمانش واهمه دارد. واهمۀ اینکه باز هم کابوس‌ها از راه برسند:

خواستم کمی‌ چرت بزنم تا گذرِ کندِ زمان را کمتر حس کنم. اما تا چشمانِ نگرانم را می‌بستم، کابوس‌ها هم از راه می‌رسیدند. کابوس شلیک تیر هوایی سربازِ بهاییِ میاندوآبی و به‌دنبال آن، بالا رفتن تبرها و چماق‌ها، فریادها و التماس پدر و پسر بهایی، فرود آمدن تبرها و چماق‌ها، شکافته شدنِ تن و بدنِ قربانیانِ فاجعه و به آتش کشیده شدنِ تن نیمه‌جان آن‌ها و نیز به آتش کشیده شدنِ مهربانی و انسانیت…

در مجموع، نویسنده – آگاهانه یا ناآگاهانه – با موفقیت توانسته است حس و درکِ درستی از زندگی بخش بزرگی از ایرانیان (معترضان اجتماعی سیاسی، فعالان سیاسی و دوستان و خانواده‌های آنان) ارائه بدهد. این کتاب، البته مانند هر اثر دیگری از این جنس، ضعف‌ها و کاستی‌هایی هم دارد؛ از جمله استفادۀ بسیار و گاه بر خطا از حروف اضافه. همچنین فاقد مقدمه یا دیباچه‌ای است تا خواننده در جریان اصلاحات و تغییرات چاپ‌های تازۀ کتاب قرار گیرد. حسین رادبوی اما در هر چاپ جدیدتر، از کاستی‌ها کم کرده و بر روانی و پاکیزگی نثر و روایت‌ها افزوده است. من البته منتقد ادبیِ حرفه‌ای نیستم و نقد ادبی کتاب را به اهل فن و کارشناسان ادبیاتِ داستانی واگذار می‌کنم. من به این رمان، از نظرگاه خواننده‌ای نگریسته‌ام که بیشتر به اهمیت اجتماعی و فرهنگی کتاب و تأثیری که می‌تواند داشته باشد، نگاه کرده است. حسین رادبوی کتابی نوشته است که به خواندنش می‌ارزد؛ کتابی که گاه خوش‌بینانه، گاه بدبینانه و برخلاف برخی از «رمان‌های فارسی در تبعید» کمتر جانب‌دارانه و یک‌سویه است. سرانجام، از دیدگاهِ من، «سقف بلند تنهایی» گام بلند و استواری در داستان‌نویسی فارسی خارج از کشور است.

برای خرید این کتاب به‌صورت آنلاین اینجا کلیک کنید.

۲۸ دسامبر ۲۰۱۷، سیاتل – ایالات متحده

ارسال دیدگاه